خوش آمدید توی دفتر عشقم یه ورق بیشتر نمونده که هنوز پاک و سفیده یه ورق یعنی یه فرصت فرصتی برای چشمام واسه قلب شکستم م تا تو بر گردی دوباره اون سفیدی باقی میمونه
تو زندگی لحظه هایی هست که احساس می کنی دلت واسه یکی تنگ شده خوب امروز می خوام بگم که امپراطور عشق رو از کی هست که میشناسم الان 4 سال هست که میشناسمش منم به اندازه اون که نمی تونم ولی دوسش دارم چون هر کار میکنم اون بیشتر دوسم داره ولی منم خیلی دوسش دارم شاید هم بیشتر ولی اون میگه من بیشتر دوست دارم خلاصه الان 4 سال که عاشقم شده منم.. قراره با هم ..
تا اینجا کافیه تا بعد فعلا
معبود من ::: پنج شنبه 85/10/14:::
ساعت 8:31 عصر
نظرات دیگران: نظر
موضوعات یادداشت:
| |